داستان کوتاه راحله پاشایگتابی با موضوع سقط جنین عمدی | می خواهی زنده بمانی...
تاریخ انتشار: ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۵۱۴۸۱۶
به گزارش همشهری آنلاین، آزمایش را میگیرد سمتم و خبر از آمدنت میدهد. سرم سوت میکشد. صدای هوکردن هواداران، فریادها، فلشهای دوربین و پشتبندش تیترهای خبری: «دختر المپیکی باردار شد» اینستا، تلگرام، فیسبوک یک آن دلم میخواهد بالا بیاورم. چطور دستشویی را پیدا میکنم نمیدانم بالا میآورم تمام دلشورههایم را.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
«چند نفس عمیق بکش.»
عقم میآید و سرم گیج میرود. نه صدایی میشنوم نه تصویری میبینم؛ تاریکی محض. چشم باز میکنم. زیر سرم دکتر با آن ناخنهای لاکزدهاش چیزی در برگه مینویسد و دست پرستار میدهد.
اگه بخوام بندازمش؟
بیمعطلی میگوید:
«به رضایت همسرت احتیاج داری.»
- اون اگه بفهمه ممنوعالخروجم میکنه.
دکتر کارتی را آرام در دستم جای میدهد.
اینم یه راهه!
مات میشوم.
- ببین عزیزم! تو باید تصمیمت رو بگیری. اولین خبرنگار بفهمه المپیکت برای همیشه میپره.
میگوید و میرود. در دلم آشوب میشود. به شکمم چنگ میاندازم «آخر تو از کجا پیدایت شد؟ آنهم حالا که درست چهار ماه مانده به المپیک. در این شش سال کجا بودی؟ چرا هرچه دوا و درمان کردیم پیدایت نشد؟ حالا چرا؟ دهانم را میگیرم باورم نمیشود. منی که لهله میزدم برای آمدنت. حالا اینگونه قسیالقلب شدهام. باید کمک بگیرم. این بار برایم خیلی سنگین است. گوشیام را برمیدارم روی نام پدرت میایستم. همیشه فکر میکردم وقتی
بخواهم خبر مادرشدنم را به او بدهم ذوقمرگترین آدم جهانم، ولی حالا... ا. .
پشیمان میشوم از گرفتن شمارهاش. کارت در دست، از بیمارستان میزنم بیرون یا بهتر است دیگر بگویم میزنیم بیرون. من و تو. هنوز به حضورت عادت نکردهام یا شاید نمیخواهم عادت کنم. نگاهی به نشانی میکنم ترجیح میدهم تا آنجا پیادهروی کنم. شاید میخواستم هم تو را راضی کنم که بروی. شاید هم میخواهم وجدانم را آرام و متقاعد کنم. خیابان است و من و تو. میدانی؟ من تمام این سالها برای دو چیز تلاش کردم. یکی سهمیه المپیک و دیگری مادرشدن. سهمیه را که کسب کردم در دلم شور عجیبی بود. من اولین زن ایران بودم که در این رشته به چنین جایی میرفت. چهار سال بعد نه سنم یاری میکند که شرکت کنم نه میتوانم مطمئن باشم با وجود زایمان این آمادگی را برای مسابقات دارم. ببین من و تو میتوانیم خوب با هم کنار بیاییم. مسلماً تو دلت نمیخواهد من چنین موقعیتی را از دست بدهم و یک عمر حسرتش را بخورم؟ حتماً میگویی مادرجان برو المپیک من به تو افتخار میکنم.
«مادرجان؟»
دلم هری میریزد پایین. وای! دلم غنج میرود برای مادرجان گفتنت.
تاتیتاتی کنی؛ بیایی بغلم و اولین کلمهات مامان باشد. آخ چه کیفی میدهد دندان درآوردنت. قدمهای اولت، مدرسه رفتنت... وای!
بغض میکنم؛ انگار ضربهفنی شدهام. سرم گیج میرود از یک طرف طعم شیرین مدال المپیک و از طرف دیگر لذت مادرشدن. آن هم بعد شش سال و ناامیدی پزشکان. می دانی؟ من و پدرت روزها که سهل است، حتی ثانیهها را هم منتظر آمدنت بودیم. حالا چطور به او بگویم ردش کردم؟ دهانم را میگیرم میگویند بچه از همان اول که به وجود میآید همه چیز را میفهمد. بیشتر از همه حرفهای مادر و پدرش را.
گوشیام زنگ میخورد همان مجری سریش است. میخواهد مرا به برنامهشان دعوت کند تا از المپیک بگویم و شور و حالم. از تلاشها و تمرینات شبانهروزیام بگویم و مزد زحمتهایم. بیآنکه جواب بدهم همان طور که به تماسش خیره بودم قطع کرد. میدانم دوباره زنگ خواهد زد، تلفن را از دسترس خارج میکنم.
- من چارهای جز سقطت ندارم. تو هنوز کامل شکل نگرفتی. هنوز یه تیکه گوشتی اما المپیک نصیب هرکسی نمیشه. قطره اشکی به روی شالم میچکد. نمیدانم از کی شروع به گریه کردهام. بر روی نیمکت گوشه خیابان مینشینم سرم را بالا میگیرم چشمانم را میبندم و چند نفس عمیق میکشم تصمیمم را گرفتهام. اولویت با ورزشم است. بازهم میتوانم مادر شوم. چشم باز میکنم روبهرویم پر از لباسهای دخترانه و پسرانه است؛ دامنهای چیندار گلی و لباس ورزشی. مانکنهای بچه به من میخندند. گویی شیرینزبانی میکنند میخواهم بلند شوم که مادری با دخترکی بیرون میآید موهایش را بافته است و دو سنجاق پروانه به رویش نشستهاند. ناخودآگاه دنبالشان راه میافتم. دخترک شیرینزبانی میکند:
«مامانی مرسی که برام این لباس رو خریدی.»
- مامانی بریم بستنی بخوریم؟
- مامانی من تو رو هفت تا دوست دارم هفتتا!
وای دلم برای آن انگشتان کوچک ضعف میرود. دست به روی شکمم میگذارم. اگر دختر باشی چه؟ شیرینزبانیهایت را چطور فراموش کنم؟ میایستم. در دلم شور عجیبی افتاده است باید با پدرت صحبت کنم او حق دارد که از وجودت باخبر شود. گوشیام را روشن میکنم. اولین زنگ باز همان مجری است جواب نمیدهم و رد تماس میدهم. میخواهم با پدرت صحبت کنم او حتماً مرا درک میکند.
شمارهاش را میگیرم. زنگ میزنم.
- سلام جان جانان، دکتر رفتی چی شد؟ خوبی؟
لال میشوم؛ فقط صدای نفسهایم را میشنود.
- لالهجان چیزی شده؟
نگرانی را از لابهلای کلماتش میفهمم بغضم میترکد و قطع میکنم. آخر من چطور به او بگویم که نباید پدر بشوی چون من میخواهم به المپیک بروم؟ آخر چطور از او بخواهم از حقش بگذرد تا من به حقم برسم؟ آخر چطور بگویم پدر نباش لطفاً!
صدای زنگ تلفن رشته افکارم را پاره میکند. پدرت است میدانم جواب ندهم دلشوره به جانش میافتد جواب میدهم:
«بهترین خبری که میتونی بشنوی چیه؟»
چند لحظه مکث میکند:
«اینکه طلای المپیک رو بگیری.»
صورتم خیس از اشک میشود:
«باز؟»
صدایش میلرزد:
«خوبی لاله جان؟»
- باز چی خوشحالت میکنه؟
نفسش را شنیدم شاید هم آه عمیقی بود. نفس بلندی کشید و گفت:
«یه معجزه که من بشم بابا و تو بشی مامان.»
دستم رها میشود کنار بدنم. به گمانم صدای پدرت را میشنوی که دارد از آرزوهایش حرف میزند و از تو به عنوان معجزه یاد میکند. یعنی تو معجزه خدایی آن هم وسط آرزوهای من!
هوا تاریک شده است نمیدانم چطور و کی دم این خانه رسیدم. پلهها را یکییکی پایین میروم نفسم تند میشود به در میرسم. گوشیام زنگ میخورد پدرت است. جواب میدهم.
- معجزه شده؟
نمیدانم چه بگویم. نفسم تند میشود. تلفن را قطع میکنم دوباره زنگ میخورد. مجری معروف است. چیزی به برنامه نمانده. دست دیگرم به دستگیره در است. تلفن را جواب میدهم نمیگذارم حرف از دهانش خارج شود، بیمعطلی میگویم:
«من حاملهام ...»
کد خبر 782203 منبع: روزنامه همشهری برچسبها همشهری داستان سقط جنین نوزاد کتاب - نویسندگان و پدید آورندگان جنین
منبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: همشهری داستان سقط جنین نوزاد جنین گوشی ام
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۵۱۴۸۱۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
چرا چپ دست یا راست دست به دنیا میآییم؟
حدود ۱۰ درصد از مردم جهان ترجیح میدهند با دست چپ بنویسند؛ شاهدی بر عملکرد متفاوت مغز آنها که علت آن هنوز روشن نیست. با این وجود برخی تحقیقات جدید نشان داده که ترکیبی از «ژنتیک و تصادف» احتمالا عامل ایجاد این ویژگی بیضرر در انسانها بوده است.
قالب راستدست یا چپدست بودن انسان، در همان هفتههای اول بارداری ریخته میشود و بر اساس تحقیقاتی که گزارش آن در مجله Nature Communications منتشر شده، به نظر میرسد که «چند ژن نادر» در بدن چپدستها حدود سه برابر بیشتر از بدن راستدستها یافت شده است.
دانشمندان بر این باورند که این یافته مهم میتواند به ما بینش جدیدی درباره مکانیسم پشت این پدیده بدهد.
کلاید فرانک، مدیر تحقیقات مؤسسه ماکس پلانک در هلند و سرپرست این تیم تحقیق میگوید: «ما میدانیم که دو نیمکره مغز در جنین انسانهای چپ دست و راست دست، بطور متفاوتی شروع به رشد میکنند که البته مکانیسم پشت این پدیده هنوز مشخص نیست. این احتمال وجود دارد که راستدست بودن نتیجه پیشفرض رشد اولیه مغز باشد که توسط ژنوم کدگذاری شده است.»
اما چه چیزی در جنین افراد چپدست وجود دارد که باعث میشود بدن آنها از پیشفرض رشد اولیه مغز پیروی نکنند؟
پاسخ را احتمالاً باید در ابزارهایی یافت که سلول برای مرتبسازی و مسیریابی پروتئینها در اختیار دارد. دانشمندان در همین رابطه توانستند چندین توالی «دیانای» که تنظیم کننده رشتههای پروتئینی به نام میکروتوبولها هستند را در میان رایجترین گونههای ژنتیکی در افراد چپ دست شناسایی کنند.
کلاید فرانک میگوید: «این نوع گونههای ژنتیکی عموماً تأثیرات کوچکی بر ویژگیهای انسان دارند، مثلا تأثیرگذاری بر فعالیت یک ژن در یک بافت معین».
به همین دلیل در تحقیق جدید، محققان روی گونههای ژنتیکی تمرکز کردند که به جای تنظیم توالی رشتههای پروتئینی، مستقیماً روی این توالی تأثیر میگذارند.
اگرچه این گونه های ژنتیکی نادر هستند و حدود ۱ تا ۲ درصد «دیانای» را تشکیل میدهند اما میتوانند تأثیرات بسیار بیشتری بر ویژگیهای انسانی در افراد معدودی که حامل آنها هستند، داشته باشند.
پژوهشگران با بررسی ژنوم نزدیک به ۳۵۰ هزار نفر که در پایگاه دادههای بانک اطلاعات پزشکی بریتانیا ثبت شده بود، توانستند «جهشی» را شناسایی کنند که اگرچه نادر است اما ۲.۷ برابر بیشتر در افراد چپ دست دیده میشود. این «جهش» که تنها یک نفر از هر هزار چپ دست را تحت تاثیر قرار میدهد، بر ژن TUBB4B تاثیر میگذارد.
پژوهشگران بر این باورند که عنصر «تصادف» نیز در چپ دست شدن انسانها نقش دارد. کلاید فرانک میگوید: «ما معتقدیم که در اکثر موارد، چپ دست شدن صرفاً به دلیل تغییرات تصادفی در طول رشد مغز جنین روی میدهد، آنهم بدون تأثیر ژنتیکی یا محیطی خاص. به عنوان مثال، نوسانات تصادفی در غلظت مولکولهای خاص در طول مراحل کلیدی شکلگیری مغز.»
بطور مثال، میکروتوبولهای موجود در شاخکهای ظریف سطح سلولها میتوانند منشاء حرکات نامتقارن و جریان مایعاتی باشند که به ایجاد یک محور چپ-راست در جنین کمک کنند.
محققان استدلال میکنند که با مشاهده این عنصر تصادفی، حتی دوقلوهای همسان ژنتیکی نیز میتوانند دست ترجیحی متفاوتی داشته باشند (یعنی یکی چپ دست و دیگری راست دست باشد).
اما چپ دست یا راست دست بودن میتواند بر دیگر عملکردهای بدن نیز تاثیر بگذارد. به عنوان مثال، در میان افراد دچار اختلالات یا بیماریهای روانی خاص، افراد چپ دست بیشتری یافت میشوند.
به گفتۀ کلاید فرانک، در میان افراد مبتلا به اسکیزوفرنی نیز احتمال اینکه فرد بیمار چپ دست یا «دو دست» باشد، دو برابر بیشتر و در افراد مبتلا به اوتیسم تا سه برابر بیشتر است.
منبع: یورونیوز
سایر اخبار اسرار تکامل آلت جنسی؛ رابطه جنسی انسانهای اولیه مثل گوریلها بود؟ (تصاویر) «زو»؛ گاو عقیم و غولپیکری که توسط انسانها به وجود آمد! اتفاق عجیب که همزمان با انقراض دایناسورها در زمین رخ داد! (تصاویر) کشف پرنده عجیبی که سمت راست بدنش نر است و سمت چپش ماده!